با رگ های مالامال از زهرِ سخن،با تنی بی رمق،با ثانیه های قاصدِکوتاهیِ ناگزیرِ گردهمایی فکر و خیال و خواب و زنگ دوباره ی آغاز،باجانی رنجور از تکرار و ذهنی خسته از فرار و قلبی مملو از یادگار،بی حساب مینویسم.مینویسم از تنهایی.بی امید نجات،غرق در شنزارهای بهانه،پریشان،کلمات را پرواز میدهم شاید رازداری نامه های سر به مهر از پای پیامبران بردارد.عریان از هر برگ و بار در محاصره ی گرگان تقدیر سر به سنگ جبر میکویم تا بر زمینِ سردِ تیره خون متعفن از تجربیات همه تلخ،زهر را قبل از دریدگی،از بدن بشوید تا آسوده سر به راه کاروانیان سرنوشت بگذارم.از کابوس هولناک با چشمانی از حدقه در آمده و لباسی تار و پودش عرق وی ام پیش...
ادامه مطلبما را در سایت وی ام پیش دنبال می کنید
برچسب : کران,شوره,زاریست,این,روزگاری,گلستان,آشنایی, نویسنده : dvmpish3 بازدید : 50 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:00